یا حبیب من لا حبیب له

دلیل برای دوست داشتن واجد کمالی بودن است.

هر کمالی، دوست داشتنی را بدنبال دارد.

و دلیل برای دوست نداشتن، نقص است.

هر نقصی منجر به دوست نداشتن است.

دل آدمی در  گردونه این کمال و نقص، چونان مهره ای سرگردان آنقدر پیچ و تاب می خورد تا عاقل شود و بفهمد که

نه یکی بلکه فقط یکتا را باید دوست می داشت،

و الا هر روز سرخورده تر از دیروز به گوشه ای کز کرده و منتظر محبوب بی نقصی است تا دلش را برباید.

غافل از اینکه آن محبوب بی نقص، به هر موجودی بهره ای از کمال خویش را بخشیده تا موجودات چون دانه های تسبیح گرد هم جمع شوند؛ کمال یکدیگر را بستایند و صاحب تسبیح و کمالات را از نقص خویش مبرا دانند.

الفت دانه های تسبیح به یکدیگر نه از جهت عشق ورزی شان بهم است، بلکه از جهت کمال جامعی است که با هم یک واحد را تشکیل می دهند.

و الا اگر دانه تسبیحی از جامع دانه ها جدا شود، نقص او بیشتر از کمالش به چشم می آید. و نقص همان و دوست نداشتن همان.

راستی! دانه های تسبیح در هر ضربه شان به یکدیگر چه می گویند؟!

کسی چه می داند شاید با یکدیگر معانقه کرده و کمال خویش را در گوش هم نجوا می کنند و اذعان می کنند که آن یکتای بی همتایی که جامع کمالات و سبحان است، از نقص آنها مبراست... .

سبحان الله 

سبحان الله 

سبحان الله