بسم رب الکلمه

حروف، زائیده نَفَس اند. با هر دم و بازدم از مجرای حنجره و دهان و لب، حرفی متولد می شود و از تکرار نفسها کلمات شکل می گیرند. شدت و نوع حروف، بستگی به ظرفیت و امکان خود حروف دارد که صاحب نفس، خالق آن است.

نَفَس رحمانی نیز چنین است؛ نفخت فیه من روحی تجلی خلقتی است که از رحمانیت و فیاضیت خالق هستی نشات گرفته و به هر موجودی وجود لایق خویش را می بخشد.

جملات، کلمات و حروف وجودی مستقل از خود ندارند بلکه اصل ایجادشان از اوست.

حرف هاء کمترین تعین و تشخص را در بین حروف داراست و بدون تماس زبان با لب و دندان شکل می گیرد.

هو کلمه ای است که آشکارترین اشاره را به صاحب خلق دارد و با وجود و تعینش نیز به خود اشاره ای ندارد.

حروفی هم هستند که با موجودیت خویش، تعین و جلوه خلقی شان را بیشتر به نمایش گذاشته و از این رو حروف جهنمی نامیده می شوند.

می توان گفت، خالق جهنم و بهشت امکان خود حروفند. اگر حرفی خویش را به نمایش گذارد صاحب نفس همان را به او اعطا می کند و اگر نمایشگر صاحب نفس باشد، همان را.

پس حروف، قالبهایی هستند که نَفَسی می طلبند تا شکل گرفته و به ظهور آیند.

یکی با ظهورش فقط او را نشان می دهد و اشاره به او دارد و یکی هرچند وابسته و غیر مستقل، خودش را عرضه می کند.

تمام عالم، کلمه الله است و موجودات کلمه های الهی اند که با نفس رحمانی خلق شده اند.

در بین همه موجودات، انسان قابلیتی دارد که هم می تواند با همه افعال و گفتارش فقط تجلی اسماء الله باشد و هم می تواند با اختیار خویش فقط اشاره به خود کند و تشخصی مستقل از خود نشان دهد، (هرچند تکوینا مستقل نیست). 

انسان از یکسو مقامش از ملائکه بالاتر و قاب قوسین او ادنی است، و از دیگر سو امکان پست تر از چهارپایان را در خویش دارد: اولئک کالانعام بل هم اضل.

انسان، جامع ترین کلام حق است که از فرش تا عرش را در خود دارد. او با اختیار خویش می تواند کلماتی از فرش تا عرش بیافریند.

او خالق جهنم و بهشت است.

او فرصت آفرین و فرصت سوز است.

او مقدرات خویش را رقم می زند.

او بر جماد و نبات و حیوان مسخر است تا آنها را نردبانی برای رسیدن به ملکوت کند.

او می تواند اسفل السافلین را احسن تقویم سازد و یا برعکس.

او خلیفه الله است.

فتبارک الله احسن الخالقین