گاهی رفتن، در ایستادن است.‌لختی باید درنگ کرد و خود را یافت. از کجا آمده ام؟ کجا هستم؟ به کجا می روم؟ این من هستم که کجا ها را درنوردیده و افقهای بیشتری پیش رو دارم.

درنگی لازم است تا خویش را بیابم که من، جدای از راه و مقصدم؟ یا همان راه و مقصد؟