قرار نبود که من باشم و دیگری،

قرار بود که دیگری نباشد و همه، ما باشیم.

به اندازه تمام لحظاتی که فقط من بودم و دیگران، به آنها بدهکارم، 

حتی به اندازه یک نفس کشیدن، 

حتی به اندازه یک دعا، 

حتی به اندازه یک لبخند، 

حتی به اندازه یک خواب شیرین،

حتی به اندازه یک گرمای مطبوع... .

به همه مردم شهر بدهکارم، به ازای لحظاتی که تنها بودم

    و آنها بودند  

          و ما نبودیم.

به همه مردم شهر به اندازه یک نگاه بدهکارم.

امشب با نگاه به آسمان، همه ستاره ها را می بینم و آنها را به حضرت ماه می سپارم.

فقط زیر سایه اوست که ستاره ها ها گرد هم، ما می شوند.

 گویی وقتی در طواف حضرت ماه باشیم؛ همه، ما می شویم.

و الا من، من می مانم و دیگری، دیگری... .