دهه پنجاهی هستم. فارغ التحصیل رشته شیمی از دانشگاه شریف، تحقیق و پژوهش و کشف دنیا های جدید را در شیمی دنبال کردم، اما مسیر زندگی مرا به سوی دیگری می برد.
می یافتم که قلم تقدیر مرا نیز از قلم نینداخته است.
حلقه ای بر گردنم پیچیده دوست
می برد آنجا که خاطرخواه اوست
علاقمندی و کنجکاوی ام به علوم دینی با تحصیل در جامعه الزهرا سلام الله علیها دنبال شد.
سطح سه را گرفتم، اما هنوز پاسخ بسیاری از سوالات بنیادی تری از صرف و نحو و دیفرانسیل و انتگرال را نمی دانستم، مطالعات پراکنده و علاقه مندی ام به حوزه های متفاوت، مرا دچار پراکندگی کرده بود، ذهنم مثل پازل بهم ریخته ای بود که نه می توانستم سامانش دهم و نه جرات می کردم قطعه ای از آن را گم کنم.
توسط دوستی نه آنچنان صمیمی، بلکه از آن دست دوستانی که با نگاه با تو گفتگو می کنند، با آثار استاد طاهرزاده آشنا شدم.
سر و سامان یافت علاقه هایم،
جستجوهایم،
مطالعاتم،
رفت و آمد هایم،
نوشته هایم ...
من خس بی سر و پایم که به سیل افتادم
او که می رفت مرا هم به دل دریا برد