سخت ترین اتهام، اتهامی است که به قلب بخورد.

اگر عمل کسی متهم شود که مثلا دستش کج است یا نگاهش ناروا است، فرصت دفاع برایش باقی است.

اگر اعتقاد کسی زیر سوال رود، می تواند دلیل بیاورد.

اما اگر قلب کسی متهم به دوست نداشتن شود، چگونه خود را اثبات نماید؟

اگرچه قلبها سلطانند اما مظلومند،

 کلامی برای گفتگو ندارند،

 دست و پایی برای تقلا ندارند.

 فقط می طپند. این بار شاید تندتر یا کندتر.

از میدان اتهام دور می شوند، چون هم عاشق اند  هم مغرور و هم مظلوم، اما هیچگاه دست از دوست داشتن نمی شویند. 

اصلا برای قلب عاشق چه فرقی می کند که عشقش باور شود یا نشود.

وقتی برای کسی بطپد، خیلی دور او مثل خیلی نزدیک است. خواه کسی طپش آن را بشنود یا نشنود.

 قلب برای دیده شدن نمی طپد،

 برای عاشق ماندن می طپد.