برایمان نقل کرده اند که جوانی عاشق دخترکی بود، دخترک شرط وصال را قلب مادر گذاشت. 

جوان، قلب مادر را برای دخترک برد. پایش به سنگ خورد. صدای آهی شنید؛ آه قلب مادر بود برای زمین خوردن فرزندش.

بنظر شما آه مادر، برای به زمین خوردن پسر بود پس از بخشش او؟

یا آه مادر؛ از قبلها برخاسته، با قلبش همراه پسر شده و موجب زمین خوردن او شد و  فقط وقت زمین خوردن، پسرک صدای آه را شنید؟

بگذارید جور دیگری بپرسم: آه مادر موجب زمین خوردن پسر شد یا زمین خوردن، موجب برخاستن آه؟

مادرها آنقدر ها هم که می گویند مهربان نیستند که همه چیز را ببخشند. وگرنه سنگی روی زمین نمی ماند یا حداقل جلوی پای کسی نبود. 

مادرها اگر دلگیر شوند آه شان آنقدر قدرت دارد که سنگها را اگر در آسمان هم باشند به زمین بیاورند. اندازه سنگها به اندازه دلگیری مادرهاست. هرچه دلگیرتر، سنگِ بزرگتر.

مادرها آنقدرها هم که می گویند مهربان نیستند.‌ 

اگر زودرنج باشند، سنگها زودتر و کوچکتر به پایت گیر می کنند و اگر دیر اما اساسی برنجند، سنگها دیرتر جلوی پایت سبز می شوند اما بزرگ!

مادرها از بس  مهربانند با آه شان مانع شتاب و تداوم  خطای فرزندان اند، و تا جایی آه می کشند که از تداوم خطا دست بردارند، همین. به همین سادگی! 

آه مادر، تابلوی دوربرگردان خطای فرزند است.

راستی! شنیدن صدای آه هم گوش شنوا می خواهد، و الا سنگ پشت سنگ. فتدبر!