نذر کرده ام روزی که قلبم از قفس دنیا رها شود، پرنده ای را آزاد کنم.
حیف پرنده هاست که کنج قفس در آرزوی آسمان بمیرند. حیف قلبم که اسیر رنگهای فریبنده، خوشی های ناپایدار و غم های جانکاه دنیا شود.
مگر عمر یک پرنده چقدر است که روزگاری را در قفس باشد؟
و مگر حوصله قلب چقدر است که با تلاطم دنیا، بالا و پایین شود؟
بس است دیگر!
نذر کرده ام روزی که قلبم فقط در آرزوی آسمان بطپد و از غم و شادی دنیا برهد، پرنده ای را آزاد کنم.
پرنده ای را آزاد خواهم کرد و از آسمان نظاره اش خواهم کرد؛ پروازش را، شوقش را، سرودش را، رهایی اش را.
آه آزادی!
آه قلب!
آه آسمان!
دیدگاه خود را بنویسید