نماز آیات خواندم،
وقتی سینی چای در دستانم لغزید،
وقتی پادری زیر پایم پیچید،
وقتی در سرپایینی خیابان سُر خوردم،
وقتی جوشی در صورتم دیدم،
وقتی خودکارم از دستم افتاد،
وقتی لباسم لای درب ماشین گیر کرد،
وقتی چادرم لای چرخ موتور ماند،
وقتی بجای آنکه مادرم را صدا کنم کلمه دیگری بر زبانم جاری شد،
وقتی یک لحظه آدرس منزل مان را فراموش کردم،
وقتی استکان از دستانم لیز خورد و چای روی پایم ریخت،
وقتی قاشق مربا در دستانم لرزید و لباسم را نوچ کرد،
وقتی ظرف ماست کج شد و لباس مهمانی ام را لک انداخت،
وقتی لیوان قدیمی مادربزرگ از دستانم افتاد و شکست،
وقتی هرچه کردم بستنی آب شد و پخش بر زمین شد،
وقتی ق را ف تایپ کردم،
وقتی عابر پیاده را اشتباها جای دوستم گرفتم،
وقتی رکعات نماز را شک کردم،
وقتی در حمام سر خوردم،
نماز آیات خواندم، تا بدانم طلوع خورشید هر لحظه اش معجزه است و من به تابش مداوم آن عادت کرده ام، وای از لحظه ای که بر من نتابد؛ نگران می شوم و دلگیر.
نماز آیات خواندم، تا فراموش نکنم هزاران اتفاقی که نیفتاده، اتفاقی نبوده بلکه دست حکیمی آن را تدبیر کرده است. تا حکمت و تدبیر را ببینم، قدر بدانم، شکر گزارم.
خدایا شکرت بابت همه لحظات تابش خورشید و کسوف آن،
بابت همه اتفاقهایی که اتفاقی نیستند.
همه برای آنند که من را متوجه تو کنند.
دوستت دارم خدای حکیم و مدبر من
🍀🍀🍀🍀
دیدگاه خود را بنویسید