یا نور یا نور فوق کل نور


سالها در کویری که برای خود ساخته بودم، پرسه می زدم؛

ازین خار به آن خار،
ازین گودال به آن یکی،
ازین سو به آن سو،
بی هدف و سرگردان،
بی اراده و بی مقصد،
بی انگیزه و بی نشان.


🌊🌊🌊🌊
عکس ماه فقط در دریا قابل رویت است، و نه در کویر.
 و من کرم گریزپایی بودم که از نور، از آسمان، از دریا می گریختم... .
خو کرده بودم به تاریکی و بی آبی،
به خشکی و خشونت،
به تنهایی و بی کسی.
🌙🌙🌛🌜🌛🌜اما
حضرت ماه عاشق تر از ان بود که فکرش را  می کردم،
باز هم تابید،
باز هم صدایم کرد،

با قطره اشکی که بر من بارید،

زنده ام کرد.
راهم داد به آسمان،
به میهمانی ستاره ها،
به تمنای دریا برای جلوه ماه،
به لبخند آسمان به دریا،
به عشوه آسمان و غنج رفتن دل دریا،
مرا به این همه زیبایی و شور و معنا و حیات خواند.
مرا از خودم،
از کویرم،
از خشکی ام،
از تنهایی ام بیرون آورد و
به اقیانوس راهم داد.

نور مهتاب مرا تا دل آسمان می برد،
و از آنجا تا لب دریا.
آری! سفرم به آسمان بود و تا دریا.

من با نور ماه، از کویر کنده شدم، سبک شدم، بال گرفتم، لطیف شدم، قطعه ای از نور شدم... .


راستی !
اگر حضرت ماه نبود،
چگونه کویرها، دریایی می شدند ؟


اگر حضرت ماه نبود؛
اقیانوس ها،
دریاها،
آبها،
به چه امیدی به آسمان چشم می دوختند تا قد بکشند و بلندبالا شوند؟

و من در حیرتم که وقتی لبخند ماه به دریا، چنین زیباست؛
اشک او با دل دریا چه می کند!!

کسی چه می داند؛
شاید آبهای اقیانوس همان اشکهای حضرت ماه باشد که بر زمین چکیده است،
اشکی بر جهل و ظلمت و خوی خاک نشینی ساکنان کویر.