بسم الله الرحمن الرحیم
حاجتی داشتم،
یا سین!
صدایت زدم، با حرف ندای دور،
من مکان بعید
پشت درب مبین ایستادم،
یازده بار از نهر حمد نوشیدم،
در چشمه نور علی نور، عقل و قلب و خیال را غسل دادم.
با کمال حمد و نور بر تو و خاندان پاکت درود فرستادم،
هدیه ای بود به پاس بالیدن زیر نور حمد،
هنوز با تو فاصله داشتم،
به اندازه حاجتم،
فاصله ها را با استغفار پوشاندم،
به عالم بالاتر راهم دادی،
به مبین دوم رسیدم... .
هفت عالم را با هفت باب مبین، اینچنین طی کردم:
جرعه ای از حمد،
پرتوی از نور،
معراجی با صلوات،
غسلی با استغفار.
به چشمه نور نزدیکتر شدم،
تابش آن حاجتم را محو کرد،
فراموشش کردم.
هرچه به مشکوه نزدیکتر شدم، ملکوت حاجتم را بیشتر یافتم.
فسبحان الذی بیده ملکوت کل شئ
ملکوت حاجتم، تو هستی، تو!
یس و القران الحکیم
من به خویشتن خویش بازگشتم،
و الیه ترجعون
به ملکوت حاجتم، به تو... .
دیدگاه خود را بنویسید