موسایی می خواهم که بر فرعون درونم  بشورد.

فرعون خودکامه متکبر مغرورم را بر زمین زند و ريشش را به خاک بمالد.
در انتظار موسایم عقلم عقیم شده  و نفسم دربند گشته است.
سالهاست که سامری در لباس ناصحی امین، خیانتها کرده و ظهور موسایم را به عقب انداخته است.
در وقت صبر و تقیه، با ننه من غریبم بازی هایش به موسی و عقل و نفس مظلومم ظلمها کرده و در وقت القای کتاب وحی، خودی نشان داده و دیگران را به خود خوانده است.
موسایی می خواهم تا بر همه غالب شود،
با لسانی از صدق،
شمشیری از نور،
عصایی از حکمت و فرجی قریب.

این فرجک القریب؟

این غیاثک السریع؟