وقتی می توانی کسی را درک کنی که هم دردش باشی.

درد، نوعی ادراک است. علم است. دانستن است.‌ علم به جدا شدن، ادراک گسیختگی، دانستن افتراق.

درک درد دیگری ناشی از یکی بودنها است. باید با یکی، یکی باشی تا بتوانی هم دردش شوی، تا بتوانی درکش کنی.

نمی شود جدا بود و هم درد، نمی شود درد را ادراک نکنی و ادعای درک کردنش را داشته باشی.

نمی شود، نمی شود، نمی شود... .