از آیینه پرسیدم: چه وقت دلت می شکند؟ 

گفت: وقتی بجای لطافت نور، غلظت جرمی را حس کنم.

پرسیدم: چرا؟

گفت: برای انعکاس نور و لطافت خلق شده ام نه برای ارائه تاریکی.

پرسیدم: نتیجه شکستنت چیست؟

گفت: هزار تکه می شوم تا تاریکی و غلظت بداند نه تنها مرا شکست نداده است بلکه هزار آیینه شده ام برای پراکندن نور.

گفتم: چه شباهت عجیبی است بین تو و قلب من!

گفت: مگر نه این است که قلب نیز محل تابش نور محبت است برای انعکاس و پراکندن؟

گفتم: آری!

گفت: مراقب تکه های قلبت باش تا زیر دست و پای کسی نیفتد و کسی را مجروح نکند،

 آنها را به ابرها بسپار تا تیمارشان کنند،

 تا از هر تکه، قلبی جدید بیافرینند،

 تا ببارند و مهر ورزند، 

تا بی محبتی بداند محبت و عشق را می تواند بشکند اما نمی تواند خاموشش کند.