بسم الله الرحمن الرحیم

از همان اول می دانستم که سفرم به غریبستان، سالها طول می کشد.
برای همین بود که آمدنم با اکراه بود،
برای همین است که هنوز هم بغض دارم،
برای همین بود که برای ورود به عالمی دیگر خوف دارم،
برای همین است که هنوز هم شوق سفر دارم تا دورهای دور؛ آنجا که غریب نمانم.
از همان اول می دانستم دلم برای دوست آسمانی ام تنگ می شود.
اگر نبود که سالها بر سجاده زمین به انتظار بنشینم تا دریای چشمِ شب بیداری، موجی زند، مرواریدی بغلطاند و سوار بر آن، به آسمانها سفر کنم،
چگونه این همه فراق را تاب می آوردم.

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی می کشم از برای تو